آموزش آرایشگری آموزش خیاطی آموزش بدنسازی

تجارت جدید

تجارت جدید را تجربه کنید

تجارت جدید

تجارت جدید را تجربه کنید

  • ۰
  • ۰
سه اصل طلایی در کسب و کار و بازاریابی اینترنتی بنابراین شما باید به علم روانشناسی در بازاریابی اینترنتی دست پیدا کنید و بدانید چه کارهایی می تواند شما را تبدیل به یک دوست و یا یک مشاور نماید، همچنین بدانید چه عواملی باعث می شود کاربران شما در صفحه خرید آن کاری را انجام بدهند که شما می خواهید (خرید خود را کامل کنند)، همانطور که در ایمیل های قبلی که به دوستان ارسال کردیم به 6 نکته از مجموعه روش های روانشناسی بازاریابی اینترنتی پرداختیم و در کارگاه بازاریابی انفجاری در وب قصد داریم شما را با تمام این تکنیک ها آشنا کنیم، تکنیک هایی که خودمان هم در فکر آبی استفاده می کنیم
 
بازاریابی ویروسی بازاریابی ویروسی از دسته ابزارهایی می باشد که اصولا تمام بازاریابان چه در اینترنت و چه در دنیای فیزیکیعاشق آن هستند، زیرا این روش بسیار کم هزینه بوده و به سرعت بین افراد زیادی دست به دست شده و مانند یک ویروس شیوع پیدا می کند، البته در یک کلیپ با نام بازاریابی ویروسی چیست قبلا در وب سایت به این موضوع پرداخته ایم و همچنین در صفحه فیس بوک فکر آبی نیز بیشتر درباره این موضوع مطلب منتشر کرده ایم که البته سعی میکنیم به زودی این مطالب در وب سایت هم منتشر شود.
 
اگر به بازاریابی ویروسی مسلط شوید به راحتی می توانید یک بنر رایگان برای خودتان ایجاد کنید و با استفاده از این بنر رایگان ترافیک مناسبی را برای وب سایت خودتان ایجاد کنید، همچنین می توانید نام کسب و کارتان را نیز ویروسی کرده و بدون هیچ تبلیغی بین دیگران مطرح شوید، همانطور که ما هم در فکر آبی از این تکنیک استفاده کردیم و درکارگاه آنلاین بازاریابی انفجاری در وب بیشتر به این موضوع خواهیم پرداخت
 
بازی کاری هنوز فکر آبی را راه ننداخته بودم که توسط یکی از دوستان با مقاله ای آشنا شدم که درباره گیمیفیکیشن صحبت کرده بود و اولین نفری در ایران بود که موفق شده بود یکی از عوامل صدا و سیما را راضی کند تا از این تکنیک در تلویزیون استفاده نماید.
 
ایشون موفق شدن جناب آقای عادل فردوسی پور را راضی کنند تا از این تکنیک در برنامه خودش که ویژه جام جهانی 2014 بود استفاده کند، احتمالا همه دوستان فوتبال دوست در مسابقاتی که در این برنامه پرطرفدار تلویزیونی پخش میشد شرکت کرده اند و گرفتار نوعی بازی کاری شده اند، بدون آنکه خودشان بدانند.
 
مسابقات این برنامه بسیار حرفه ای و ظریف طراحی شده بود، به شکلی که توانست در مدت کوتاهی طرفداران بیشماری را پیدا کند، حتی کسانی که فوتبال دوست نبودند باز هم در این مسابقه شرکت می کردند، زیرا آنها به خوبی توانسته بودند از این تکنیک استفاده کنند.
 
ما هم در ابتدایی که فکر آبی را راه اندازی کردیم، درست زمانیکه هنوز هیچ کدام از دوستان زیاد درباره این موضوع صحبت نمی کردند مقاله ای را منتشر کردیم با نامGamification چیست ؟
 
گیمیفیکیشن یا همان بازی کاری به مجموعه تکنیک هایی گفته می شود که کمک می کنند تا یک روال کاری تبدیل به نوعی بازی شود و افراد بیشتر احساس می کنند مشغول بازی هستند نه کار، بنابراین در این سیستم کارآیی نیروها و یا کارآیی فعالیت های تجاری به مقدار قابل توجهی افزایش پیدا میکند.
 
البته تکنیک های بازی کاری را شما می توانید در فرهنگ سازی های مختلفی مانند قوانین راهنمایی و رانندگی، بهداشت و غیره به کار گیرید و حتی از این تکنیک ها در کسب و کار اینترنتی خود نیز می توانید بهره ببرید.
 
ما نیز در کارگاه آنلاین بازاریابی انفجاری در وب حتما به این روش و تکنیک های آن در فضای کسب و کار اینترنتی خواهیم پرداخت و تجربیات خودمان را با شما در میان خواهیم گذاشت، تا شما هم بتوانید از آنها در کسب و کار خودتان استفاده کنید.
 
کلام آخر کلام آخر این است که اگر می خواهید کسب و کار اینترنتی فوق العاده ای را بسازید باید از ابزارهای مختلف استفاده کنید، این سه ابزار از مجموعه ابزارهای طلایی هستند که می توانند برای شما بسیار حیاتی باشند و در کارکاه آنلاین بازاریابی انفجاری در وب، درباره این سه اصل طلایی بیشتر صحبت خواهیم کرد.
  • pars goler
  • ۰
  • ۰
149برادران میلیاردر آلمانی در صنعت فروشگاه‌های زنجیره‌ای برادران میلیاردر آلمانی در صنعت فروشگاه‌های زنجیره‌ای


برادران اشمیت روتن‌بک آلمانی هستند و اطلاعات کمی هم از آنها در دست است. مایکل و راینر اشمیت روتن بک در مجموع با ثروت 5/3 میلیارد دلار در سال 2010 از سوی مجله فوربز در جایگاه دویست و پنجاه و هشتم ثروتمندان دنیا قرار گرفتند.‌این دو برادر مالک 16 درصد سهام گروه خرده فروشی مترو هستند. آنها همچنین مالک گروه تراول چارم هستند که مجموعه‌ای از 12 هتل زنجیره‌ای در آلمان، اتریش و‌ایتالیا است.


مایکل در سال 1943 و راینر در سال 1941 در آلمان متولد شده اند. خانواده اشمیت بک، خانواده‌ای معروف در حوزه کسب و کار است. کارل اشمیت در سال 1923 شرکتی راه‌اندازی کرد که فعالیت آن در زمینه خرده فروشی بود. دو پسر او و برادرش در سال 1964به همراه اوتو بئیشیم (میلیاردر دویست و چهل و نهم جهان در سال 2010) دو‌هایپرمارکت اول مترو را راه‌اندازی کردند. ویلهلم اشمیت،‌ پسر کارل اشمیت، با ورا روتن بک ازدواج کرد و نام خانوادگی‌شان را به اشمیت روتن بک تغییر دادند. آنها صاحب سه فرزند به نام‌های مایکل و راینر و ویولا روتن اشمیت بک شدند. ویلهلم اشمیت روتن بک در سال 1988 از دنیا رفت و سهام او به مایکل و راینر رسید.
گروه مترو سومین فروشگاه زنجیره‌ای و شرکت خرده‌‌فروشی بزرگ جهان بر حسب فروش است، البته ‌این شرکت به شکل عمده فروشی نیز فعالیت دارد. حوزه فعالیت ‌این شرکت شامل سوپرمارکت‌ها، ابربازارها (هایپرمارکت‌ها)‌، فروشگاه‌‌های لوازم الکترونیکی و دستگاه‌‌های خانگی و مراکز خرید می‌‌شود. گروه مترو بیشتر کشورهای اروپایی و برخی از کشورهای آسیایی و آفریقایی را پوشش می‌دهد.
درآمد گروه مترو در سال 2009 در حدود 5/65 میلیارد یورو و سود آن در حدود 383 میلیون یورو برآورد شده بود. همچنین در سال 2009 بیش از 286090 نفر برای ‌این شرکت مشغول به کار بودند. در حال حاضر به گفته مجله فوربز فروش گروه مترو در حدود 95 میلیارد دلار است.
مایکل و راینر اشمیت روتن همچنین در حال حاضر مالک یک بنیاد خیریه به نام مرکاتور هستند که با برگزاری برنامه‌های فوق برنامه زبان و مهارت‌های فنی و حرفه‌ای برای کودکان مهاجران در آلمان به آنها کمک می‌کند. برادران اشمیت روتن بک هیچ کدام فرزندی ندارند، ولی خواهر کوچک‌تر آنها ازدواج کرده و دو فرزند دارد که احتمالا وارثان ‌این کسب‌وکار بزرگ خانواده خواهند بود. برادران اشمیت روتن در حال حاضر ساکن دویسبورگ در آلمان هستند.
  • pars goler
  • ۰
  • ۰
149برادران میلیاردر آلمانی در صنعت فروشگاه‌های زنجیره‌ای برادران میلیاردر آلمانی در صنعت فروشگاه‌های زنجیره‌ای


برادران اشمیت روتن‌بک آلمانی هستند و اطلاعات کمی هم از آنها در دست است. مایکل و راینر اشمیت روتن بک در مجموع با ثروت 5/3 میلیارد دلار در سال 2010 از سوی مجله فوربز در جایگاه دویست و پنجاه و هشتم ثروتمندان دنیا قرار گرفتند.‌این دو برادر مالک 16 درصد سهام گروه خرده فروشی مترو هستند. آنها همچنین مالک گروه تراول چارم هستند که مجموعه‌ای از 12 هتل زنجیره‌ای در آلمان، اتریش و‌ایتالیا است.


مایکل در سال 1943 و راینر در سال 1941 در آلمان متولد شده اند. خانواده اشمیت بک، خانواده‌ای معروف در حوزه کسب و کار است. کارل اشمیت در سال 1923 شرکتی راه‌اندازی کرد که فعالیت آن در زمینه خرده فروشی بود. دو پسر او و برادرش در سال 1964به همراه اوتو بئیشیم (میلیاردر دویست و چهل و نهم جهان در سال 2010) دو‌هایپرمارکت اول مترو را راه‌اندازی کردند. ویلهلم اشمیت،‌ پسر کارل اشمیت، با ورا روتن بک ازدواج کرد و نام خانوادگی‌شان را به اشمیت روتن بک تغییر دادند. آنها صاحب سه فرزند به نام‌های مایکل و راینر و ویولا روتن اشمیت بک شدند. ویلهلم اشمیت روتن بک در سال 1988 از دنیا رفت و سهام او به مایکل و راینر رسید.
گروه مترو سومین فروشگاه زنجیره‌ای و شرکت خرده‌‌فروشی بزرگ جهان بر حسب فروش است، البته ‌این شرکت به شکل عمده فروشی نیز فعالیت دارد. حوزه فعالیت ‌این شرکت شامل سوپرمارکت‌ها، ابربازارها (هایپرمارکت‌ها)‌، فروشگاه‌‌های لوازم الکترونیکی و دستگاه‌‌های خانگی و مراکز خرید می‌‌شود. گروه مترو بیشتر کشورهای اروپایی و برخی از کشورهای آسیایی و آفریقایی را پوشش می‌دهد.
درآمد گروه مترو در سال 2009 در حدود 5/65 میلیارد یورو و سود آن در حدود 383 میلیون یورو برآورد شده بود. همچنین در سال 2009 بیش از 286090 نفر برای ‌این شرکت مشغول به کار بودند. در حال حاضر به گفته مجله فوربز فروش گروه مترو در حدود 95 میلیارد دلار است.
مایکل و راینر اشمیت روتن همچنین در حال حاضر مالک یک بنیاد خیریه به نام مرکاتور هستند که با برگزاری برنامه‌های فوق برنامه زبان و مهارت‌های فنی و حرفه‌ای برای کودکان مهاجران در آلمان به آنها کمک می‌کند. برادران اشمیت روتن بک هیچ کدام فرزندی ندارند، ولی خواهر کوچک‌تر آنها ازدواج کرده و دو فرزند دارد که احتمالا وارثان ‌این کسب‌وکار بزرگ خانواده خواهند بود. برادران اشمیت روتن در حال حاضر ساکن دویسبورگ در آلمان هستند.
  • pars goler
  • ۰
  • ۰
9مزایا و معایب برخورداری زیرمجموعه‌های سازمان از نام مستقل  

مزایا و معایب برخورداری زیرمجموعه‌های سازمان از نام مستقل
برند سازمانی: کمک یا مانع؟

آندره با جعبه قرص‌های خواب آور بازی می‌کرد. او فکر کرده بود که در طول پرواز 20 ساعته به ریو دوژانیرو در هواپیما کمبود خوابش را جبران می‌کند. حالا زمان‌ این پرواز بود ولی نور آبی رنگ لپ‌تاپش او را وسوسه می‌کرد.
پروازی که او امیدوار بود آخرین جلسه مجموعه جلسات شش هفته‌ای باشد که مدیرعامل هتل‌های لیلی پد را مجبور به گشتن کل دنیا کرده بود. ابی گیل، معاون ارشد سازمان در بازاریابی و فروش یک استراتژی محتمل برای آینده برند سازمان را پیشنهاد داده بود.در مقابل آندره فکر می‌کرد که استراتژی فعلی سازمان در‌این مورد هم به اندازه کافی خوب هست. لیلی پد 12 هتل منحصر به فرد را در سراسر دنیا مدیریت می‌کرد. همه‌این هتل‌ها که تحت قرارداد با سازمان بودند، از جزئیات معماری، وسایل زینتی گرانقیمت و دکوراسیون‌هایی که نشانگر فرهنگ محلی بودند، برخوردار بودند.
سازمان کارش را از یک هتل نزدیک سانفرانسیسکو شروع کرده بود؛ زمانی که بنیان‌گذار سازمان بتسی با سرمایه شخصی‌اش شروع به بازسازی‌ این ساختمان و تبدیل آن به یک هتل کرده بود. ‌این هتل‌ها تنها دارای کالاهای لوکسی که زیبا باشد نبودند، بلکه همه‌ آنها طراحی شده بودند که به مذاق مشتریان دشوار پسند خوش بیایند. در مقابل سازمان‌های رقیب رویکرد متفاوتی را نسبت به موضوع انتخاب کرده بودند. به‌این ترتیب که آنها همه هتل‌های زیر مجموعه‌شان را با نامی ‌مشابه و با خدماتی عینا مانند یکدیگر به مشتریان معرفی کرده بودند و ‌این سطح بسیار بالای خدمات در‌این هتل‌ها بود که مزیت رقابتی‌شان به حساب می‌آمد. از هجده ماه پیش که آندره مدیریت سازمان لیلی‌پد را در دست گرفته بود، دو هتل جدید یکی در کالیفرنیا و دیگری در عربستان سعودی به مجموعه هتل‌هایش اضافه شده بود و حالا آندره به برزیل می‌رفت که با یکی از مدیران و صاحبان هتل لا پلازا که به نظرش برای هتل جدید محل خوبی می‌آمد، جلسه‌ای داشته باشد.
مدیران هتل‌های لیلی پد انتظار چنین رشدی را داشتند. آندره ‌این موضوع را از زمانی که به عنوان یکی از مدیران سرمایه‌گذاری یک سازمان آمریکایی شروع به کار با‌ این هتل‌ها کرده بود، فهمیده بود. پس زمانی که مدیر بازاریابی و فروش سازمان گفت که سازمان بسیاری از فرصت‌ها را نادیده می‌گیرد و باید برای آنها فکری کرد، آندره با او موافق نبود. تحقیقات بازاریابی نشان می‌دادند که هر کدام از مشتریان هتل‌های لیلی‌پد به ندرت به سایر هتل‌های سازمان هم سر می‌زدند، چرا که بسیاری از آنها نمی‌دانستند که هتل‌های محبوبشان همه زیرمجموعه یک سازمان مشترک هستند.
حتی برخی از سازمان‌های گردشگری هم از‌این موضوع اظهار بی‌اطلاعی می‌کردند. تنها 5 درصد از کل مشتریانی که سالانه به یک هتل می‌رفتند در بیش از یکی از هتل‌های سازمان اقامت می‌کردند. در مقابل سازمان‌های رقیب که از نام برند مشترک در هتل‌هایشان استفاده کرده بودند، سالانه بین 10 تا 15 درصد بازگشت مشتری را به هتل‌های دیگر مجموعه تجربه می‌کردند. ابی به مدیران سازمان گفته بود که استراتژی فعلی سازمان جلوی دو کار خاص را می‌گیرد. یکی‌ اینکه مشتریان فعلی را خوب پذیرایی کنیم و دیگری آنکه با رقابت کردن با سایر هتل‌های رقیب مشتری‌های جدیدی را به سازمان جذب کنیم.
هدف استراتژی جدید هم ‌این بود که مشتریانی را داشته باشند که به هر محلی که سفر می‌کنند، به هتل‌های زیرمجموعه سازمان سر بزنند. تنها هفت ساعت به فرود آمدن در ریودوژانیرو باقی مانده بود، آندره هنوز جعبه قرص‌ها را در دست داشت. ولی فکر کرد که زمان کمتر از آن است که قرص‌ها بتوانند تاثیرشان را بگذارند و علاوه بر‌اینها هنوز کلی کار مانده بود.
زیبایی آرام
در ریودوژانیرو هوا سرد تر از آن بود که آندره انتظارش را داشت، ولی کورتیس، معاون سازمان در آمریکای‌جنوبی اصلا چنین چیزی را حس نمی‌کرد. او و آندره در لابی هتل لا پلازا به انتظار تاکسی بودند که به هتلشان برگردند. آنها تازه جلسه شان با مونتی صاحب ارشد هتل لا پلازا را تمام کرده بودند. او گفته بود که صبر می‌کنم ببینم نظر سایر مدیران چیست ولی فکر می‌کنم شما می‌توانید قرار داد را نهایی در نظر بگیرید.
زمانی که سه سال پیش‌این هتل باز شده بود، در روزنامه‌های محلی سر و صدای زیادی به پا کرده بود؛ چرا که تجربه ماندن در‌این هتل بسیار متفاوت از هتل‌های دیگر بود. ساختمان ‌این هتل دقیقا نزدیک ساحل نبود. اتاق‌ها با یکدیگر از نظر اندازه متفاوت بودند و برخی حتی تلویزیون هم نداشتند. تعداد اندک کارکنان سازمان هم که همگی محلی بودند، به سازمان بسیار وفادار بودند و کارشان را با جان و دل انجام می‌دادند.‌ اینها به مشتریان اطلاعات لازم را هم می‌دادند.
بر خلاف همه سر و صدایی که‌ این هتل در ابتدای تاسیسش به پا کرده بود، الان دیگر زیاد موفق نمی‌شد بین مسافران بین‌المللی خود را بشناساند. «چند سال پیش ما یکی از اسپانسر‌های اصلی کارناوال‌های برزیل بودیم، امسال فقط آنقدر خوش شانس بودیم که بتوانیم برنامه‌های ‌این کارناوال‌ها را داشته باشیم.» مونتی صاحب اصلی هتل ‌این حرف‌ها را زده بود.
او همچنین گفته بود که آنها باید سعی خودشان را بکنند تا نام هتل را دوباره بر سر زبان‌ها بیندازند و ‌اینکه اگرچه می‌توان قیمت‌ها را تا حدودی کاهش داد، ولی نباید ‌این کاهش در حدی باشد که به عملکرد و کارکنان هتل صدمه بزند.
آندره و کورتیس‌این حرف‌ها را در مسیر برگشت چند بار مرور کردند. کورتیس در جریان استراتژی پیشنهادی ابی بود؛ چرا که جلسات را از راه دور و از طریق ویدئو کنفرانس دنبال کرده بود و او کلا با پیشنهاد ابی برای یکسان‌سازی برند موافق بود.
«بحثی نیست که لاپلازا می‌تواند مشتریان بسیاری را به خود جلب کند.‌ این محل انگار ساخته شده است برای مشتریان و مسافرانی که به دنبال هیجان هستند. ولی گاهی مدیرانی که برای جلسه به ‌اینجا می‌آیند به جای‌این چیز‌ها، دنبال دونات‌های خوشمزه با کیک پنیر هستند نه چیز دیگر.» کورتیس ‌اینها را گفت و به آندره چشمک زد. ‌اینها دقیقا حرف‌هایی بود که آندره امروز صبح به او زده بود.
شام با بتسی
سم، مدیر مالی سازمان به آندره و بتسی پیوسته بود که در مورد موضوع جدید سر شام صحبت کنند. همه در یک رستوران ژاپنی جمع شده بودند و با خرچنگ‌ها کلنجار می‌رفتند. صحبت‌ها حول موضوع‌های مختلفی از موتوری که سم می‌خواست به‌رغم مخالفت همسرش بخرد، شروع شد و به بچه‌های آندره رسید که از کالج می‌ترسیدند.
سپس بتسی آخرین آمار هتل‌ها را به آنها داد. چیزی بیش از 1500 اتاق که از هر اتاق روزانه تقریبا درآمدی معادل 750$ نصیب سازمان می‌شد و ‌این آماری بود که در چهار سال اخیر تقریبا ثابت مانده بود.
سازمان دو منبع رشد داشت. یکی ‌اینکه تعداد اتاق‌هایش را با خریدن هتل‌های بیشتر افزایش دهد و دیگری ‌اینکه با بهتر کردن خدماتش، در آمدش از اتاق‌های فعلی را بیشتر کند. آندره همیشه از روش اول استفاده کرده بود، ولی بتسی و سم می‌گفتند که سازمان به‌ این ترتیب درآمد‌های بسیاری را که از روش دوم ممکن بود به دست بیاید، نادیده می‌گیرد.
سم ادامه داد که لیلی‌پد نیاز دارد که همه هتل‌هایش را زیر یک نام جمع‌آوری کند. به ‌این ترتیب که نام لیلی‌پد را به اول اسم هتل‌های اضافه کنند و روی همه وسایل هتل‌ها ‌این نام درج شود و کارهایی از‌این قبیل و در نهایت‌ اینکه کارکنان را هم تربیت کنند که کارها را به روش لیلی‌پد انجام دهند. اگر تاکنون ‌اینگونه کار نمی‌کردند.
«کمی ‌سخت به نظر می‌رسد ولی کاملا عملی است.»
بتسی گفت: «ولی با شیوه‌ای که ما‌ این مجموعه را بر پا کردیم بسیار متفاوت است.» او همیشه نقش وکیل مدافع شیطان را در جلسات برعهده می‌گرفت. «همه ما احساسی از هتل‌هایی که لیلی‌پد به دنبالشان می‌رود را داریم. ولی چگونه می‌خواهیم ‌این چیز‌های غیرمحسوس را برای مدیران هر هتل توضیح دهیم؟ در نهایت آنها هستند که باید ‌این تغییرات را پیاده سازی کنند.»
آندره گفت: برند سازمان همانی است که همیشه بوده است. یک سفر منحصر به فرد در یک نقطه خاص از دنیا. هتل‌ها لازم نیست کارهایی که در حال حاضر انجام می‌دهند را تغییر دهند. ما تنها به مشتریانمان کمک می‌کنیم که ‌این نقطه‌ها را به همدیگر وصل کنند. به ‌این ترتیب اگر آنها از یکی از هتل‌های ما خوششان آمد، در‌این صورت با احتمال زیادی به سراغ بقیه هتل‌های ما هم می‌روند.»
«مهم اندازه تغییرات نیست. مهم‌ این است که شما می‌خواهید همه هتل‌ها را یکپارچه کنید و‌ این کار به نظر دقیقا مخالف برند سازمان است. ‌این‌گونه نیست؟ برای مثال مشتریانی که هتل ماریتایم را به دلیل خاص بودنش دوست دارند، شاید زمانی که ببینند که‌این هتل یکی از یک سلسله هتل‌ها است، دیگر به آن نروند و خاص بودن آن به نظرشان زیر سوال برود. علاوه بر‌اینها برخی از مدیران هتل‌های ما، آدم‌های کاملا خودمختاری هستند و دوست ندارند به آنها گفته شود که کارها را چگونه انجام دهند.»
چهار شنبه جلسه‌ای بود که در آن باید تصمیم گرفته می‌شد که‌ آیا سازمان می‌خواهد همه هتل‌ها را زیر عنوان یک برند خاص جمع‌آوری کند یا همه چیز را آنگونه که الان هست بگذارد بماند.
آندره زمانی که به هتل محل جلسه رسید، روزنامه‌ای را روی میز دید که در آن بهترین هتل‌های سال معرفی شده بودند. بسیاری از هتل‌های لیلی‌پد مقام‌های اول جدول را به خود تخصیص داده بودند ولی با نام‌هایی متفاوت و کسی نمی‌دانست که همه ‌این هتل‌ها زیرمجموعه یک سازمان مشترک هستند.
درست در مقابل، هتل‌های رقبا هر جای جدول که بودند، خودشان را به صورت روشن به برندی که متعلق به آن بودند، نمایان کرده بودند. آندره با خودش فکر کرد: «ما بهترین سازمان کوچک مدیریت هتل‌ها هستیم که کسی تا حالا اسمش را نشنیده است.»
سوال: آیا هتل‌های لیلی‌پد باید زیر عنوان یک برند مشترک جمع شوند یا بهتر است کارشان را با برند‌های خودشان ادامه دهند؟
منبع: HBR -سریما نازاریان- دنیای اقتصاد
  • pars goler
  • ۰
  • ۰
سه اصل طلایی در کسب و کار و بازاریابی اینترنتی بنابراین شما باید به علم روانشناسی در بازاریابی اینترنتی دست پیدا کنید و بدانید چه کارهایی می تواند شما را تبدیل به یک دوست و یا یک مشاور نماید، همچنین بدانید چه عواملی باعث می شود کاربران شما در صفحه خرید آن کاری را انجام بدهند که شما می خواهید (خرید خود را کامل کنند)، همانطور که در ایمیل های قبلی که به دوستان ارسال کردیم به 6 نکته از مجموعه روش های روانشناسی بازاریابی اینترنتی پرداختیم و در کارگاه بازاریابی انفجاری در وب قصد داریم شما را با تمام این تکنیک ها آشنا کنیم، تکنیک هایی که خودمان هم در فکر آبی استفاده می کنیم
 
بازاریابی ویروسی بازاریابی ویروسی از دسته ابزارهایی می باشد که اصولا تمام بازاریابان چه در اینترنت و چه در دنیای فیزیکیعاشق آن هستند، زیرا این روش بسیار کم هزینه بوده و به سرعت بین افراد زیادی دست به دست شده و مانند یک ویروس شیوع پیدا می کند، البته در یک کلیپ با نام بازاریابی ویروسی چیست قبلا در وب سایت به این موضوع پرداخته ایم و همچنین در صفحه فیس بوک فکر آبی نیز بیشتر درباره این موضوع مطلب منتشر کرده ایم که البته سعی میکنیم به زودی این مطالب در وب سایت هم منتشر شود.
 
اگر به بازاریابی ویروسی مسلط شوید به راحتی می توانید یک بنر رایگان برای خودتان ایجاد کنید و با استفاده از این بنر رایگان ترافیک مناسبی را برای وب سایت خودتان ایجاد کنید، همچنین می توانید نام کسب و کارتان را نیز ویروسی کرده و بدون هیچ تبلیغی بین دیگران مطرح شوید، همانطور که ما هم در فکر آبی از این تکنیک استفاده کردیم و درکارگاه آنلاین بازاریابی انفجاری در وب بیشتر به این موضوع خواهیم پرداخت
 
بازی کاری هنوز فکر آبی را راه ننداخته بودم که توسط یکی از دوستان با مقاله ای آشنا شدم که درباره گیمیفیکیشن صحبت کرده بود و اولین نفری در ایران بود که موفق شده بود یکی از عوامل صدا و سیما را راضی کند تا از این تکنیک در تلویزیون استفاده نماید.
 
ایشون موفق شدن جناب آقای عادل فردوسی پور را راضی کنند تا از این تکنیک در برنامه خودش که ویژه جام جهانی 2014 بود استفاده کند، احتمالا همه دوستان فوتبال دوست در مسابقاتی که در این برنامه پرطرفدار تلویزیونی پخش میشد شرکت کرده اند و گرفتار نوعی بازی کاری شده اند، بدون آنکه خودشان بدانند.
 
مسابقات این برنامه بسیار حرفه ای و ظریف طراحی شده بود، به شکلی که توانست در مدت کوتاهی طرفداران بیشماری را پیدا کند، حتی کسانی که فوتبال دوست نبودند باز هم در این مسابقه شرکت می کردند، زیرا آنها به خوبی توانسته بودند از این تکنیک استفاده کنند.
 
ما هم در ابتدایی که فکر آبی را راه اندازی کردیم، درست زمانیکه هنوز هیچ کدام از دوستان زیاد درباره این موضوع صحبت نمی کردند مقاله ای را منتشر کردیم با نامGamification چیست ؟
 
گیمیفیکیشن یا همان بازی کاری به مجموعه تکنیک هایی گفته می شود که کمک می کنند تا یک روال کاری تبدیل به نوعی بازی شود و افراد بیشتر احساس می کنند مشغول بازی هستند نه کار، بنابراین در این سیستم کارآیی نیروها و یا کارآیی فعالیت های تجاری به مقدار قابل توجهی افزایش پیدا میکند.
 
البته تکنیک های بازی کاری را شما می توانید در فرهنگ سازی های مختلفی مانند قوانین راهنمایی و رانندگی، بهداشت و غیره به کار گیرید و حتی از این تکنیک ها در کسب و کار اینترنتی خود نیز می توانید بهره ببرید.
 
ما نیز در کارگاه آنلاین بازاریابی انفجاری در وب حتما به این روش و تکنیک های آن در فضای کسب و کار اینترنتی خواهیم پرداخت و تجربیات خودمان را با شما در میان خواهیم گذاشت، تا شما هم بتوانید از آنها در کسب و کار خودتان استفاده کنید.
 
کلام آخر کلام آخر این است که اگر می خواهید کسب و کار اینترنتی فوق العاده ای را بسازید باید از ابزارهای مختلف استفاده کنید، این سه ابزار از مجموعه ابزارهای طلایی هستند که می توانند برای شما بسیار حیاتی باشند و در کارکاه آنلاین بازاریابی انفجاری در وب، درباره این سه اصل طلایی بیشتر صحبت خواهیم کرد.
  • pars goler
  • ۰
  • ۰
سه اصل طلایی در کسب و کار و بازاریابی اینترنتی بنابراین شما باید به علم روانشناسی در بازاریابی اینترنتی دست پیدا کنید و بدانید چه کارهایی می تواند شما را تبدیل به یک دوست و یا یک مشاور نماید، همچنین بدانید چه عواملی باعث می شود کاربران شما در صفحه خرید آن کاری را انجام بدهند که شما می خواهید (خرید خود را کامل کنند)، همانطور که در ایمیل های قبلی که به دوستان ارسال کردیم به 6 نکته از مجموعه روش های روانشناسی بازاریابی اینترنتی پرداختیم و در کارگاه بازاریابی انفجاری در وب قصد داریم شما را با تمام این تکنیک ها آشنا کنیم، تکنیک هایی که خودمان هم در فکر آبی استفاده می کنیم
 
بازاریابی ویروسی بازاریابی ویروسی از دسته ابزارهایی می باشد که اصولا تمام بازاریابان چه در اینترنت و چه در دنیای فیزیکیعاشق آن هستند، زیرا این روش بسیار کم هزینه بوده و به سرعت بین افراد زیادی دست به دست شده و مانند یک ویروس شیوع پیدا می کند، البته در یک کلیپ با نام بازاریابی ویروسی چیست قبلا در وب سایت به این موضوع پرداخته ایم و همچنین در صفحه فیس بوک فکر آبی نیز بیشتر درباره این موضوع مطلب منتشر کرده ایم که البته سعی میکنیم به زودی این مطالب در وب سایت هم منتشر شود.
 
اگر به بازاریابی ویروسی مسلط شوید به راحتی می توانید یک بنر رایگان برای خودتان ایجاد کنید و با استفاده از این بنر رایگان ترافیک مناسبی را برای وب سایت خودتان ایجاد کنید، همچنین می توانید نام کسب و کارتان را نیز ویروسی کرده و بدون هیچ تبلیغی بین دیگران مطرح شوید، همانطور که ما هم در فکر آبی از این تکنیک استفاده کردیم و درکارگاه آنلاین بازاریابی انفجاری در وب بیشتر به این موضوع خواهیم پرداخت
 
بازی کاری هنوز فکر آبی را راه ننداخته بودم که توسط یکی از دوستان با مقاله ای آشنا شدم که درباره گیمیفیکیشن صحبت کرده بود و اولین نفری در ایران بود که موفق شده بود یکی از عوامل صدا و سیما را راضی کند تا از این تکنیک در تلویزیون استفاده نماید.
 
ایشون موفق شدن جناب آقای عادل فردوسی پور را راضی کنند تا از این تکنیک در برنامه خودش که ویژه جام جهانی 2014 بود استفاده کند، احتمالا همه دوستان فوتبال دوست در مسابقاتی که در این برنامه پرطرفدار تلویزیونی پخش میشد شرکت کرده اند و گرفتار نوعی بازی کاری شده اند، بدون آنکه خودشان بدانند.
 
مسابقات این برنامه بسیار حرفه ای و ظریف طراحی شده بود، به شکلی که توانست در مدت کوتاهی طرفداران بیشماری را پیدا کند، حتی کسانی که فوتبال دوست نبودند باز هم در این مسابقه شرکت می کردند، زیرا آنها به خوبی توانسته بودند از این تکنیک استفاده کنند.
 
ما هم در ابتدایی که فکر آبی را راه اندازی کردیم، درست زمانیکه هنوز هیچ کدام از دوستان زیاد درباره این موضوع صحبت نمی کردند مقاله ای را منتشر کردیم با نامGamification چیست ؟
 
گیمیفیکیشن یا همان بازی کاری به مجموعه تکنیک هایی گفته می شود که کمک می کنند تا یک روال کاری تبدیل به نوعی بازی شود و افراد بیشتر احساس می کنند مشغول بازی هستند نه کار، بنابراین در این سیستم کارآیی نیروها و یا کارآیی فعالیت های تجاری به مقدار قابل توجهی افزایش پیدا میکند.
 
البته تکنیک های بازی کاری را شما می توانید در فرهنگ سازی های مختلفی مانند قوانین راهنمایی و رانندگی، بهداشت و غیره به کار گیرید و حتی از این تکنیک ها در کسب و کار اینترنتی خود نیز می توانید بهره ببرید.
 
ما نیز در کارگاه آنلاین بازاریابی انفجاری در وب حتما به این روش و تکنیک های آن در فضای کسب و کار اینترنتی خواهیم پرداخت و تجربیات خودمان را با شما در میان خواهیم گذاشت، تا شما هم بتوانید از آنها در کسب و کار خودتان استفاده کنید.
 
کلام آخر کلام آخر این است که اگر می خواهید کسب و کار اینترنتی فوق العاده ای را بسازید باید از ابزارهای مختلف استفاده کنید، این سه ابزار از مجموعه ابزارهای طلایی هستند که می توانند برای شما بسیار حیاتی باشند و در کارکاه آنلاین بازاریابی انفجاری در وب، درباره این سه اصل طلایی بیشتر صحبت خواهیم کرد.
  • pars goler
  • ۰
  • ۰
10میلیاردر معدن‌دار استرالیایی اندرو فارست، موسس شرکت فورتسکیو متالز، با ثروت 1/4 میلیارد دلار از سوی مجله فوربز به عنوان دویست و هشتمین ثروتمند جهان در سال 2010 معرفی شده است. وی در حال حاضر رییس، مدیر عامل و سهامدار عمده گروه فورتسکیو متالز است. فارست ثروت خود را از صنعت معدن به‌دست آورده است.
اندرو فارست در سال 1961 در پرت در استرالیا متولد شد. اندرو جوان‌ترین پسر دانلد و جودیت فارست بود. او همچنین از بستگان سر جان فارست مشهور( کاوشگر استرالیایی، نخست وزیر غرب استرالیا و از اعضای کابینه وزرای اولین پارلمان فدرال استرالیا که در سال 1918 از دنیا رفت) بود. جد اندرو نیز دیوید فارست بود که مدیر شرکت میندرو استیشن بود.
اندرو فارست به مدرسه کریست چرچ گرامر و مدرسه هیل در پرت رفت. فارست سپس برای ادامه تحصیل به دانشگاه وسترن استرالیا رفت و در دو رشته اقتصاد و سیاست مشغول به تحصیل شد. او پس از فارغ‌التحصیلی به عنوان کارگزار سهام در کارگزاری جکسونز مشغول به کار شد.
اندرو فارست در دهه سوم زندگی خود مدیرعامل شرکت آناکوندا نیکل ( که امروزه به شرکت منابع مینارا تغییر نام پیدا کرده است) شد. فارست به‌رغم مسائل و انتقادهای شدیدی که طی دوره کاری‌اش داشته، رشد زیادی داشته، تبدیل به بزرگترین متخصص معدن در استرالیا شده است.
اندرو فارست در سال 2003 کنترل شرکت متحد فرآوری و کاوش معدن را به دست گرفت و نام آن را به گروه فورتسکیو متالز تغییر داد. از آن زمان تاکنون این شرکت رشد زیادی داشته و توانسته زمین‌ها و املاکی در نزدیکی رقیبش در منطقه پیلبارا که منابع غنی سنگ آهن دارد را از آن خود کند.گروه فورتسکیو متالز یک شرکت معدن استرالیایی در زمینه سنگ آهن است که املاکی به وسعت بیش از 71 هزار کیلومتر مربع در منطقه پیلبارا دارد.
درآمد شرکت در سال 2010 بیش از 22/3 میلیارد و درآمد خالص آن بیش از 580 میلیون دلار برآورد شده است. در حال حاضر بیش از 279 نفر برای شرکت فورتسکیو کار می کنند. سهام این شرکت در بازار اوراق بهادار استرالیا به فروش می رود.
اندرو فارست در سال 2007 شرکت معدن نیاگارار‌ که مالکیت معادنی در حوالی لاورتون در غرب استرالیا را در اختیار دارد، خرید.
اندرو فارست ازدواج کرده و سه فرزند دارد. وی در حال حاضر ساکن پرت در استرالیا است. فارست که در امور خیریه فعالیت زیادی دارد در سال 2009 فضای یادگیری و آموزش جدیدی شامل یک مرکز کتابخانه جدید به نام کتابخانه فارست برای مدرسه هیل ایجاد کرد.
  • pars goler
  • ۰
  • ۰
تبلیغات در فضای مجازی
تبلیغات از طریق اینترنت با هدف بازاریابی، یکی از قوی ترین و موثرترین ابزار در تجارت الکتریک محسوب می گردد. هدف از مطرح کردن بحث بنرها در حوزه ی تبلیغات، بررسی شیوه های موجود در طراحی و ارائه بنرها در جهان و ایران و سپس مطالعه نقاط قوت و ضعف این روش می باشد.

روش تبلیغاتی بنر تاکنون رشد فزایتده ای داشته به طوری که طبق آمار سازمان بین المللی(IAB) در سال 2000 میلادی تبلیغات از طریق بنر 47 درصد کل تبلیغات آن لاین را تشکیل داده است. در آن زمان که بنر های تبلیغاتی در کشورهای پیشرفته رواج یافته بود، کشورهای در حال توسعه از جمله ایران به دلیل ضعف روابط عمومی در عرصه ی تجارت الکتریک و عدم اطمینان از کارایی این سیستم در رسیدن به اهداف مورد تطر در کشورهای متبوع تمایل چندانی برای سرمایه گذاری در این زمینه نداشتند هرچند کارامدی این سیستم در کشورهای توسعه یافته به اثبات رسیده بود اما با افزایش کاربران اینترنتی ایده ی بازاریابی از طریق اینترنت قوت گرفت تا بدین ئسیله شرکت های مختلف بتوانند محصولات خود را در معرض دید کاربران قرار داده و اقدام به جذب مشتری نمایند.
  • pars goler
  • ۰
  • ۰
ایده ای موفق برای شروع کسب و کاری موفق
اما قبل از این که شروع کنیم اجازه دهید یک نکته را روشن کنیم:افراد همیشه از جمله ی وقت خوبی برای عملی ساختن ایده ای که برای شروع کسب و کار خود دارند،متعجب هستند.حقیقت این است که هرگز یک زمان بد برای راه اندازی یک کسب و کار وجود ندارد.این موضوع واضح است چراکه هوشمندانه ترین زمان راه اندازی یک کسب و کار در زمان های اقتصادی قوی است.انسان پول دارد و به دنبال راهی برای خرج کردن آن است.اما راه اندازی کسب و کار در شرایط و زمان های دشوار و نامشخص اقتصادی میتواند هوشمندانه تر باشد!

آنجا که افراد تمایل دارند تا در شرایط سخت کار خود را شروع کنند مسلما کسب و کار جدید شما شانس بهتری برای جلب توجه دارد در شرایط سخت خواهد داشت و با توجه به ایده ای که دارید،در یک شرایط ضعیف اقتصادی اغلب تجهیزات و یا حتی کل کسب و کار به فروش میرسد که قیمت های مقرون به صرفه ای برای آنها در نظر گرفته میشود.

هرشخصی موانع مربوط به خود را دارد،چیزهایی که از آنها فرصت برداشتن اولین و مهمترین گام ها را میگیرد.بیشتر افراد از شروع کردن میترسند، ترس از اینکه ممکن است  ناشناخته بمانند یا شکست بخورند و یا حتی به موفقیت برسند.

بعضی از افراد به شدت در اشتباه هستند و فکر میکنند که باید همه چیز را از صفر شروع کنند و فکر میکنند باید با چیزهایی پیشرفت کنند که قبلا توسط هیچکس انجام نشده است،مثلا یک اختراع جدید یا خدماتی منحصر به فرد.

اکثر افراد شروع کننده یک کسب و کار باید بدانند که  نباید با چیزی کار خود را شروع کنند که تاکنون هیچ کس درباره ی آن حرفی نشنیده است،ولی به جای این محصول جدید،این سوالات را درباره ی محصولی که در نظر دارید پاسخ دهید:«چطور میتونم این محصول رو ارتقاء بدم؟» یا «میتونم بهتر و متفاوت تر از افراد و گروه هایی که روی این محصول کار کرده اند عمل کنم؟»یا سوالی ساده تر،«آیا سهمی از بازار وجود دارد که دست نخورده باقی مانده باشد و توسط کسب و کارهای دیگر برداشته نشده باشد؟»

خون را در رگ به جریان در آورید

چگونه پروژه ایده دادن را شروع میکنید؟اول از همه یک برگه کاغذ بردارید و بالای آن بنویسید« چیزهای مربوط به من»،5 تا 7 چیز درباره ی خودتان را لیست کنید،چیزهایی که دوست دارید انجام بدهید یا واقعا در آنها مهارت دارید،چیزهای شخصی.لیست شما باید شامل این موارد باشد:من واقعا با مردم رابطه خوبی دارم،بچه ها را دوست دارم،عاشق خواندن هستم،عاشق مشتریان هستم،عاشق اعداد هستم،من به خوبی با مفاهیم بازاریابی آشنا هستم،من حل کننده تمام مشکلات هستم.» فقط هرچه به ذهنتان می آید روی برگه بنویسید.نیاز نیست که احساسی بوجود بیاورد.

حالا در یک طرف دیگر از کاغذ چیزهایی را لیست کنید که فکر میکنید در آنها مهارتی ندارید و دوست ندارید که آنها را انجام بدهید.ممکن است که شما واقعا مفاهیم بازاریابی را به خوبی بدانید و با آنها آشنا باشید ولی علاقه ای به ملاقات کردن افراد ندارید یا اینکه بچه ها را دوست نداشته باشید یا تمایلی به بحث های عمومی ندارید و نمیخواهید مسافرت کنید.فکر خود را به آنها مشغول نکنید و فقط افکار خود را بنویسید.وقتی که تمام شد از خودتان بپرسید:اگر 3 تا 5 محصول یا خدمت وجود داشت که در زندگی شخصی من تأثیرگذار بود و باعث بهتر شدن زندگی من میشد،این محصولات میتوانستند چه چیزهایی باشند؟

این زندگی شخصی شما به عنوان یک مرد،زن،پدر،مادر،همسر،پدر بزرگ،یا هر وضعیتی که ممکن است داشته باشید،تعیین کنید که چه محصول یا خدمتی ممکن است زندگی شما را آسان تر و شادتر سازد یا اینکه برای شما موثر تر و کارآمدتر واقع شود و یا اینکه به سادگی بتوانید توسط آن زمان بیشتری از عمر خود را صرفه جویی کنید.

در مرحله بعدی از خودتان سوالات مشابهی درباره ی زندگی کاری خود نیز  بپرسید.مثلا درباره ی چیزهایی که درباره ی زندگی کاری خود دوست دارید یا دوست ندارید یا صفاتی در مورد خودتان که افراد آنها را دوست دارند یا نه.




در نهایت از خود بپرسید که چرا به دنبال شروع یک کسب و کار هستید و بعد از اینکه انجام شد نگاهی به الگویی که ایجاد شده است بیندازید.(به عنوان مثال یک کسب و کار به مهارت هایی که دارید و کارهایی که به آنها علاقه مند هستید نیاز دارد.)

آنها تحویل داده شد

در اینجا داستانی درباره ی شروع یک کسب و کار وجود دارد که مثال بزرگی از دیدن یک نیاز و برطرف کردن آن است.سالها پیش در ارواین،کالیفرنیا،یک جامعه برنامه ریزی شده،رستوران های فست فود زیادی در مناطق اداری و کسب و کارها وجود داشت که اکثرا از میان شهر عبور میکردند .2 مرد جوان در ارواین متوجه شدند که وضعیت خریداری ناهار بسیار خسته کننده شده است و انتخاب های مقرون به صرفه ای وجود داشت،مراکز توزیع غذای متعددی در این راستا وجود داشت و پارکینگ ها واقعا کوچک بود و صف منتظران وحشتناک! یک روز که آنها به مشکل خود فکر میکردند یکی از آنها گفت بهتر نیست افرادی را برای رساندن غذاها استخدام کنیم؟بنابراین چراغی روشن شد و بعد آنها چیزی را انجام دادند که اکثر افراد به آن فکر نکرده بودند و ایده خودشان را عملی کردند انجام دادند و بطور تصادفی کسب و کار تحویل رستوران را شروع کردند.

بنابراین این دو کارآفرین جوان توانستند براساس نیاز موجود در منطقه خود به موفقیت برسند.این یک راه برای بدست آوردن ایده است.به صدای درون خود(همکاران خود،خانواده و همسایه هایتان) در مواقع نا امیدی گوش کنید.فرصت ها برای همه وجود دارد شما فقط باید به دنبال آنها بگردید.اگر مغز شما همیشه در حالت ایده دادن تنظیم است پس برای ایده های زیادی که به سرتان می آیند دورو بر خود را نگاه کنید یا اینکه درباره ی آنها مطالعه کنید.برای مثال اگر مقاله ای درباره ی کاهش ساعات انتظار برای ناهار خوانده اید،و افکار کارآفرینانه به مغزتان رخنه کرده باشد با خود میگویید:وای شاید این فرصت برای من هم وجود داشته باشد پس باید درباره ی آن تحقیق کردن را شروع کنم.
لحظات الهام‌بخش

از هرجایی می‌توان الهام گرفت. یک نمونه از داستان‌های کلاسیک درباره شروع یک تجارت را باهم می‌خوانیم : تا حالا شده به خاطر دیر برگرداندن یک فیلم، مجبور به پرداخت مبلغ اضافه‌ای شوید؟ شرط می‌بندم به فکر راه‌حلی برای این مسئله نیفتاده‌اید.  ولی وقتی «رید هاستینگز» مجبور شد مبلغ بالای 40 دلار جریمه دیرکرد بدهد، به‌جای عصبانی شدن، از این جریمه الهام گرفت. هاستینگز پیش خودش فکر کرد : «چرا مراکز اجاره فیلم مانند باشگاه‌های سلامتی کار نمی‌کنند؟  یعنی به این صورت که چه کم از باشگاه استفاده کنی چه زیاد، باید مبلغ یکسانی بپردازی.» از این فکر بود که سایت  Netflix.com، یک سرویس آنلاین اجاره دی‌وی‌دی به وجود آمد. از زمان آغاز به کار در سال 1999 نت‌فلیکس با درآمدی بالغ‌بر 3/1 میلیارد دلار تبدیل به یک تجارت بزرگ‌شده است.

رسیدن به یک ایده می‌تواند به‌سادگی گوش ‌به‌ زنگ بودن برای پیدا کردن جدیدترین تجارت‌های پردرآمد باشد؛ همیشه از این نوع تجارت‌ها وجود دارد. خیلی از کارآفرینانِ محلی با آوردن ایده‌ای مانند کافی‌شاپ‌های استارباکس به شهر خودشان و گسترش تجارت خود ازآنجا، میلیون‌ها دلار پول درآورده‌اند. مثل کافی‌شاپ کاریبو که از شهر مینیاپولیس کار خود را آغاز کرد. پایه‌گذاران آن در سال 1990 چیزی را که خودشان «لحظه اوه!» توصیف می‌کنند داشتند و دو سال بعد تجارتی را به وجود آوردند که اکنون دومین شرکت کافی‌شاپ‌های زنجیره‌ای در کشور است. دیگر کارآفرینان درزمینهٔ کافی‌شاپ ترجیح دادند که کارشان را محدود به شهر خود بکنند.

از مشاغلی که قبلاً انجام‌شده و موفقیتشان ثابت‌شده هم چشم‌پوشی نکنید. تجارت‌های پردرآمد اغلب به‌صورت دوره‌ای رونق می‌گیرند. مثل باغبانی. در چند سال اخیر محصولات و مواد اولیه باغبانی رونق بالایی داشته‌اند، ولی کسی باغبانی را یک تجارت قرن بیست و یکی به‌حساب نمی‌آورد.

به‌بیان‌دیگر، شما می‌توانید هر ایده‌ای را انتخاب کرده و با توجه به زمان و جامعه خودتان آن را تغییر بدهید، و خلاقیت خودتان را نیز به هر ایده‌ای اضافه کنید. درواقع، تغییر دادن یک ایده انتخابی نیست بلکه اگر می‌خواهید تجارت موفقی داشته باشید ضروری است. نمی‌توانید همینطوری یک ایده را بردارید، اجرایش کنید و بگویید : «خب این هم از این!» جدا از رستوران‌های مک‌دونالد یا ساب‌وی یا تجارت‌های شعبه دار دیگر ازاین‌دست، مشاغل خیلی اندکی وجود دارد که با تمام سلیقه‌ها همخوانی داشته باشند.

یکی از بهترین راه‌ها برای اینکه مشخص کنید ایده شما در جامعه‌تان موفق می‌شود یا نه، صحبت کردن با افرادی است که می‌شناسید. اگر یک ایده تجاری است با همکارانتان صحبت کنید. ایده‌های شخصی را با خانواده یا همسایگانتان در میان بگذارید. از اینکه مردم ایده‌تان را بدزدند، نترسید. درواقع اصلاً امکان چنین چیزی وجود ندارد. فقط درباره ایده کلی‌تان حرف بزنید، لازم نیست تمام جزئیات را هم بگویید.

 

فقط انجامش دهید!

امیدوارم تا الآن، فرآیند مشخص کردن اینکه چه شغلی برایتان مناسب است، دست‌کم تا حدی روشن‌شده باشد. به این نکته هم توجه کنید که آغاز کردن یک شغل، کار آن‌چنان شاقی هم نیست. خیر، آغاز کردن یک شغل کار آسانی نیست ولی به آن اندازه که خیلی از مردم فکر می‌کنند هم پیچیده یا ترسناک نیست. این کار یک فرآیند گام‌به‌گام و معمولی است. پس گام‌به‌گام پیش بروید. گام اول : بفهمید که چه‌کاری می‌خواهید انجام دهید. زمانی که به یک ایده رسیدید، با بقیه صحبت کنید تا بفهمید آن‌ها چه فکری می‌کنند. این سؤال را بپرسید : «شما این را می‌خرید و یا از این استفاده می‌کنید؟ و چقدر حاضرید برای آن پرداخت کنید؟»

این را هم به یاد داشته باشید که خیلی از اطرافیانتان، شمارا به دنبال کردن سفر کارآفرینی‌تان تشویق نخواهند کرد (حتی بعضی از آن‌ها دلسردتان هم خواهند کرد). بعضی از آن‌ها، این را به شما می‌گویند که قلبا صلاح خود شمارا می‌خواهند و فقط می‌خواهند که شما واقعیت شرایط را بدانید. بعضی‌ها به شهامتتان حسادت می‌کنند، بعضی‌های دیگر هم از اینکه واقعاً جرئت انجام چنین کاری رادارید از شما متنفر می‌شوند. نمی‌توانید اجازه بدهید این مخالفان، دلسردتان کنند و سفر شمارا حتی قبل از اینکه آغازش کنید متوقف کنند.

درواقع، وقتی به یک ایده تجاری رسیدید، مهم‌ترین خصوصیتی که به‌عنوان یک کارآفرین به آن نیاز دارید چیست؟ ثبات قدم. وقتی تصمیم می‌گیرید تجارت خودتان را آغاز کنید، خیلی بیشتر از سابق «نه» خواهید شنید. نباید از این بابت ناراحت شوید، باید به فراتر از «نه» برسید و به سراغ نفر بعدی بروید... چراکه سرانجام به جواب «بله» هم خواهید رسید.

یکی از معمول‌ترین هشدارهایی که خواهید شنید در مورد ریسک کردن است. همه به شما خواهند گفت که به راه انداختن تجارت خودتان ریسک بزرگی است. البته که آغاز یک تجارت ریسک بزرگی است ولی چه‌کاری در زندگی ریسک نیست؟ به‌علاوه میان ریسک‌های احمقانه و ریسک‌های حساب‌شده تفاوت زیادی وجود دارد. اگر با دقت کاری را که می‌خواهید انجام دهید در نظر گرفته‌اید، وقتی نیاز دارید از بقیه کمک بگیرید و هیچ‌وقت دست از سؤال پرسیدن برندارید، به‌این‌ترتیب می‌توانید از میزان ریسک خود بکاهید.

نمی‌توانید اجازه دهید شبح ریسک، پیشرفت کردن شمارا متوقف کند. از خودتان این را بپرسید : «واقعاً دارم چه ریسکی می‌کنم؟» و ریسک خودتان را ارزیابی کنید. دارید از چه چیزی دست می‌کشید؟ اگر اوضاع خوب پیش نرفت چه چیزی را از دست می‌دهید؟ روی چیزی که از عهده از دست دادنش برنمی‌آید، ریسک نکنید. روی خانه‌تان، خانواده‌تان و سلامتی‌تان ریسک نکنید. از خودتان این را بپرسید : «اگر این کار خوب پیش نرود، آیا وضعم ازآنچه الآن هست بدتر خواهد بود؟» اگر تمام چیزی که باید از دست دهید مقداری زمان، نیرو و پول است پس به‌احتمال‌زیاد ارزش ریسک کردن را دارد.

مشخص کردن اینکه می‌خواهید چکار کنید تازه گام اول است. هنوز کلی تکلیف دارید که باید انجام دهید و کلی تحقیق پیش روی شماست. خریدن این کتاب، اولین گام هوشمندانه است. مهم‌تر از همه : یک کاری انجام دهید. سال‌به‌سال دست روی دست نگذارید و بگویید :

«امسال، سالی است که می‌خواهم تجارت خودم را آغاز کنم.» امسال را تبدیل به سالی کنید که واقعاً در آن تجارت خودتان را آغاز می‌کنید.
  • pars goler
  • ۰
  • ۰
آیا تازه کار آماده شده است؟
آیا تازه کار آماده شده است؟
پاسخ موردکاوی هفته گذشته
الکساندرا از کارکنان فنی شرکت دریکسول با وجود تبحری که در کار خود دارد، چندان با «تیم» مدیربخش فنی سازمان سازگار نبود و به همین دلیل هم چندی است که سازمان را ترک کرده است. تیم نیز برای پر کردن جای خالی او کریستین یکی از کارکنان بخش را ارتقا داده است. اما به نظر می‌رسد پر کردن جای الکساندرا برای کریستین چندان ساده نیست.

هتل هایبارا کاسینوز یکی از مهم‌ترین مشتریان شرکت که پیش‌تر به علت قیمت بالا از خرید از دریکسول صرف‌نظر کرده بود، تصمیم گرفته بار دیگر با شرکت همکاری کند. اما مشکل این جا است که آنها نیاز دارند تا پیش از شروع تعطیلات که تنها دو هفته تا شروع آن زمان باقی است نرم‌افزار‌های خود را تعمیر کنند تا بتوانند پذیرای میهمانان هتل باشند. به همین دلیل لازم است کریستین به همراه گروه خود به بارسلونا برود و تعطیلات سال نو را صرف انجام این ماموریت کند. اما افراد گروه برای تعطیلات خود برنامه‌ریزی کرده‌اند. بنابراین کریستین تازه کار باید این پروژه را در زمان کوتاه‌تر و با افراد کمتری انجام می‌داد. تیم که مطمئن نبود او بتواند از پس این کار برآید، به‌رغم میل خود به الکساندرا تلفن کرد و او نیز برای انجام کار هزینه‌ای معادل 400 دلار برای هر ساعت را درخواست کرد. با وجود آگاهی کارکنان شرکت از اختلافات تیم و الکساندرا واگذاری کار به او می‌تواند اعتبار تیم را در سازمان خدشه دار کند. سوال پایانی موردکاوی این بود: آیا تیم باید به تازه کارش فرصت بدهد؟ در زیر پاسخ کارشناسان را به این سوال می‌خوانیم:
***
اجازه دهید از آخر شروع کنیم. تیم باید هر چه سریع‌تر آلساندرا را استخدام کند. کریستین بیش از توانایی‌هایش روی خودش حساب می‌کند. انجام دادن‌این کار اگرچه غیرممکن نیست، با توجه به محدودیت‌هایی که روی او گذاشته شده است، بسیار غیرواقع بینانه به نظر می‌رسد. نه کریستین و نه تیمش قادر به موفق شدن در‌این زمینه نیستند.
در مقابل،‌این چالش درست همانند توانایی‌ها و انعطاف‌های آلساندرا است. او در‌این میان برای انجام دادن کاری که تنها او می‌تواند آن را به بهترین شکل ممکن انجام دهد، پول فراوانی خواهد گرفت. در بهترین حالت، چند نفر از اعضای تیم کریستین برای‌این کار به او کمک خواهند کرد تا به‌این ترتیب هم چگونگی کارکرد سیستم‌هایبرا را بیاموزند و هم بتوانند با استرس کار کردن در چنین شرایط سختی کنار بیایند. آلساندرا قول می‌دهد که می‌تواند سیستم را سر وقت حاضر کند، در حالی که کریستین تنها امیدوار است که بتواند‌این کار را بکند.پاسخ دادن به‌این سوال آنقدر آسان است که سوال مهم تری را به وجود می‌آورد.‌اینکه آدمی‌مثل تیم اصلا چرا مدیر شده است؟ تقریبا هر آنچه در مورد او می‌دانیم نشان می‌دهد که او مدیری است که توانایی رهبری ندارد و رهبری است که توانایی مدیریت ندارد. پیش فرض‌های او بسیار غیرواقع بینانه و غیر حرفه‌ای است.ولی قبل از قضاوت کردن در مورد مدیریت ضعیف تیم و روسایش باید بگوییم که بسیاری از مدیران درست همانند تیم بیشتر به کاری که در حال حاضر به آنها فشار می‌آورد توجه می‌کنند تا به احساسات و ترس‌های کارکنانشان. اگرچه دقیقا به همین دلیل هم‌این گونه مدیران سعی می‌کنند که احترام فردی و حرفه‌ای که نسبت به دیگران قائل هستند را به آنها نشان دهند و در عین حال حداکثر تلاششان را می‌کنند که درست همانند یک الگو عمل کنند. چرا که آنها می‌دانند که کارهایشان بسیار گویاتر از حرف‌هایشان است. کار‌های تیم چه چیز‌هایی هستند؟ بدترین عنصر ‌این سناریو ‌این نیست که ‌این پروژه که لحظه آخر به دست سازمان رسیده است و زمان بسیار کمی ‌برای انجام شدن دارد تعطیلات همه را خراب می‌کند. بلکه‌ این موضوع است که تیم در مورد ‌اینکه او سعی می‌کند یک الگوی خوب باشد نه حرفی زده است و نه کاری کرده است که دیگران بتوانند از شیوه رهبری او پیروی کنند. چنین فردی چه استانداردی از حرفه‌ای گری را برای کارکنانش ‌ایجاد می‌کند؟ در بهترین حالت، او درست همانند موشی که به تله افتاده است و در قفس‌این طرف و آن طرف می‌پرد، سعی می‌کند مشکلی را که در مرحله اول خودش برای حل کردن آن داوطلب شده است را به دیگران منتقل کند. یکی از متخصصان می‌گوید که رییسی مانند تیم داشته است و او بیش از یک سال در سازمان دوام نیاورده است. سازمان در نهایت او را اخراج نکرد، بلکه دوباره به سر کاری برگرداند که در آن مهارت داشت، کد نویسی. درست همان طور که بهترین فروشندگان ضرورتا مدیران فروش خوبی نمی‌شوند، برنامه‌نویس‌‌های بسیار ماهر هم ضرورتا مدیران خوبی نمی‌شوند. جالب اینجا است که در ‌این سازمان زمانی که آلساندرا اعلام کرد که قصد ترک سازمان را دارد، زنگ هشداری به صدا در نیامد. اگر آدم‌های با استعداد به ‌این دلیل سازمانی را ترک می‌کنند که در سازمان دیگری فرصت بهتری برای کار کردن دارند، موضوع با شرایطی که در آن‌این افراد تنها به‌ این دلیل سازمان را ترک می‌کنند که نمی‌توانند با رییس شان کنار بیایند بسیار متفاوت است. در حالت دوم باید لیاقت و شایستگی خود رییس را زیر سوال برد، نه توانایی‌های کارمندی که سازمان را ترک می‌کند. علاوه بر‌این، زمانی که تیم پیشنهاد کاری‌هایبرا را بدون مشورت با کارکنان و مدیرانش قبول کرد هم، بسیار بی توجهی کرده است. اگر من مدیر تیم بودم (و او شانس آورده است که نیستم) نه تنها از او برای تعهد دادن بدون مشورت کردن با کارکنانش بازخواست می‌کردم، که او را برای گماردن فردی بی تجربه به مدیریت یک تیم حرفه‌ای و نیز برای ‌اینکه یک کارمند بسیار با استعداد، سازمان را ترک کرده است هم مواخذه می‌کردم. علاوه بر‌اینها ‌این موضوع که تیم نمی‌داند که خودش چگونه می‌تواند به حل کردن ‌این مشکل که‌ ایجاد کرده است کمک کند، مرا ناراحت می‌کرد. ممکن است کریستین به عنوان یک مدیر توانایی‌های بالقوه بسیاری داشته باشد و یا شاید هم مدیری باشد که حتی از حرف زدن با کارکنانش هم می‌ترسد. ‌این موضوع الان هیچ اهمیتی ندارد. موضوعی که مهم است‌این است که در حال حاضر ما نمی‌خواهیم که او از شیوه رهبری تیم الگو بگیرد.
منبع: HBR
  • pars goler